من همین‌جا می‌میرم… برای گلپا که جاودانه ماند تا ابد/ تنگ غروب آن روز وقتی که می‌رفتی، «ما» گریه می‌کردیم آهسته آهسته!

اکبر گلپایگانی

امروز جهان هنر به احترام اکبر گلپایگانی ایستاده و به آسمان نگاه می‌کند. اسطوره‌ای آن‌قدر بزرگ که فکر می‌کنیم همه‌چیز را در مورد او می‌دانیم اما حجم ناگفته‌ها از او بیش از گفته‌هاست…

اسطوره هنر ایران شامگاه ۱۳ آبان و در فاصله ۳ ماه تا سالروز تولد ۹۰ سالگی‌اش آسمانی شد. وقتی نام استاد اکبر گلپایگانی به میان می‌آید خیلی‌ها فکر می‌کنند در مورد او همه‌چیز گفته شده و زاویه‌ای از زندگی او نیست که پنهان مانده باشد.

مگر می‌شود مردی سمبل و نماد جهانی هنری باشد و از تمام دانشگاه‌های بزرگ و کوچک جهان مدرک دکترای افتخاری بگیرد، تمام نشان‌های بزرگ جهان هنر از کشورهای بزرگ را داشته باشد و ۶۰ سال در آسمان هنر جهان بدرخشد اما حرفی ناگفته از او باقی بماند؟ بله می‌شود…

اگر دوست دارید گلپا را بهتر بشناسید تا انتهای این گزارش همراه ما بمانید. گزارشی که حاصل سال‌ها تحقیق و هم‌نشینی با بزرگان و اساتید هنر و ورزش ایران است. ساعت‌ها فیلم و گفت‌وگو که هرگز جایی منتشر نشد و انگار تقدیر چنین بود که بماند برای چنین روزی تا ادای دینی کنیم به جای خالی نامی که هرگز پر نخواهد شد…

متفاوت از خانه تا جاودانه

اگر بخواهیم اکبر گلپایگانی را با یک تک‌لغت معرفی کنیم شاید بهترین کلمه و صفت «تفاوت» باشد. تفاوتی که از همان ابتدای ورود به کوچه منزل او مشخص است. در محله نیاوران که قیمت زمین‌ها در دهه‌های اخیر نجومی بالا رفت، تمام همسایه‌های او خانه قدیمی را کوبیدند و به جای آن برج ساختند و پول روی پول گذاشتند؛ چه برای رفتن و چه ماندن. وقتی داخل این کوچه یک باغ قدیمی با معماری مدرن دهه ۴۰ شمسی کماکان خودنمایی می‌کند، به بیننده می‌فهماند که صاحب این منزل نگاهی متفاوت به جهان پیرامون خود دارد. او ثروت را در پول نمی‌بیند و وفاداری از در و دیوار خانه‌اش هم مشخص است. علی‌اکبر گلپایگانی از روزی که این منزل را خرید تا زمان مرگش، حتی یک دیوار را جابه‌جا نکرد. او در زندگی شخصی نیز تا همین حد به خانواده، مردم، فرهنگ و دوستانش وفادار بود و چنین کسی معلوم است که به هنر و خاک کشورش چه عشقی دارد.

خانه اکبر گلپایگانی
حیاط خانه اکبر گلپایگانی

از بازار تا آبشار، از قیصر تا اکبر

دفتر زندگی علی اکبر گلپایگانی روز دهم بهمن ۱۳۱۲ باز شد. در تهران قدیم که در ابتدای پادشاهی پهلوی اول مشغول پوست انداختن است. تهرانی که برای ۱۴۰ سال سلطنت قاجار محصور در ۱۲ دروازه و محدود به ۵ محله باقی مانده بود و حالا داشت بزرگ می‌شد. عودلاجان، دولت، بازار، سنگلج و چال میدان، پنج محله تهران قدیم بودند و اکبر در تکیه زرگرها در بازار به دنیا آمد. کوچه‌های تو در تو در محله‌های قدیمی و خیلی زود با کوچ مادر در ۵ سالگی یتیم شد. و سپس نقل مکان به خیابان ری، کوچه آبشار؛ محله مسعود کیمیایی، اسفندیار منفردزاده، فرامرز قریبیان و احمدرضا احمدی که با «قیصر» و «گوزن‌ها» در تاریخ جاودانه شد.

قاری قرآن و برادرزاده آیت‌الله

اکبر گلپایگانی برادرزاده آیت‌الله العظمی محمدرضا گلپایگانی بود که پس از رحلت حضرت امام خمینی بر ایشان نماز خواند و به عنوان یکی از مراجع عظام ثلاثه معرفی شد. آیت‌الله گلپایگانی از دهه ۴۰ مرجع تقلید بود و مورد احترام همه اقشار مردم. در خانواده آن‌ها -مثل بسیاری دیگر از مردمان گلپایگان- صدایی خوش موروثی است و علی‌اکبر جوان نیز از پدرش این صدا را به ارث برد. پدری که خود قاری قرآن و مکبر مسجد بود و مرد خدا.

او هم با قرائت قرآن شروع کرد اما در ابتدای نوجوانی مسیرش را به سمت آواز اصیل ایرانی تغییر داد. پیش از پیروزی انقلاب اسلامی شایعاتی در نشریات منتشر می‌شد که خانواده روحانی گلپایگانی با شغل خوانندگی او مشکل دارند اما وقتی پس از پیروزی انقلاب برادر کوچکش هم خواننده سرودهای انقلابی شد، مشخص بود که این شایعات دروغ است.

گلریز بجای گلپا

انقلاب اسلامی در بهمن ۵۷ سرودهایی از خود به یادگار گذاشت که پس از آن هر ساله در دهه فجر برای بزرگداشت پیروزی انقلاب، تلویزیون و بلندگوهای مساجد مدام این‌ها را تکرار می‌کردند. خواننده بسیاری از آن‌ها «محمد گلریز» بود. خیلی طول نکشید که در ابتدای دهه ۶۰ برخی بفهمند که او برادر کوچکتر گلپای معروف است. خواننده بزرگ که پس از انقلاب مثل بسیاری هنرمندان همتراز خود ممنوع‌الکار شده بود و اسمی از او در نشریات نمی‌آمد.

گلپا و گلریز
گلپا و گلریز

گلریز علاوه بر توانایی خود و خاطرات خوبی که با سرودهایش برای مردم به جا گذاشته بود، از جایی به بعد به خاطر برادرش مورد احترام مردم قرار گرفت تا جایی که حتی در کنسرت‌ها و مراسم مختلف مردم دسته‌دسته نزد او می‌رفتند و احوال برادرش را می‌پرسیدند!

مرد حنجره طلایی

علی‌اکبر گلپایگانی در کارنامه هنری خود بازی در یک فیلم سینمایی را هم دارد. فیلم «مرد حنجره طلایی» که در سال ۱۳۴۷ اکران شد و از روی لقب خود گلپا گرفته شده بود. در آن فیلم که تعدادی از مشهورترین آهنگ‌های گلپا برای آن ساخته شد، گلپا به‌نوعی نقش خودش را در زندگی بازی می‌کرد. یک جوان بامرام پایین شهری با یک حنجره طلایی که تبدیل به خواننده بزرگ می‌شود.

البته که قصه فیلم، ملزوم سینمایی وقت بود و این اتفاقات در زندگی گلپا نیفتاده اما شباهت شخصیت او در فیلم به زندگی واقعی‌اش و وفاداری نسبت به خانواده و دوستان، چیزی است که تمام نزدیکان گلپا متوجه آن می‌شوند. گلپا در اوج شهرت و محبوبیت ازدواج کرد و نام همسرش نیز همانند دختر موردعلاقه‌اش در آن فیلم «گلی» است. او تا لحظه آخر کنار همسرش ماند و به زندگی وفادار بود.

گلپا و گلی خانم همسر اکبر گلپایگانی
گلی خانم همسر گلپا

حاصل ازدواج او دو دختر به نام‌های «ساغر» و «ساقی» است که هردو تحصیلات عالیه را تا دکترا ادامه دادند. یکی دکترای آمار و ساکن فرانسه و دیگری پزشک متخصص و مقیم آمریکا است. اکبر گلپایگانی عاشق نوه‌هایش بود و هر ساله برای دیدن آن‌ها تحت هر شرایطی سفر می‌کرد، حتی زمان‌هایی که پزشکان پرواز طولانی را برای او ممنوع می‌کردند. دختران گلپا از مفاخر علمی ایران در خارج از کشور هستند و بزرگترین حامی ایرانیانی که برای درمان یا کار به اروپا و آمریکا می‌روند. آنها نام بزرگ پدر را بدون ورود به عرصه هنر زنده نگه داشتند.

نوه های اکبر گلپا
نوه های گلپا

باغ‌موزه‌ای برای تنها ایرانی

منزل استاد گلپایگانی چیزی کمتر از یک موزه ندارد. یک باغ بزرگ و زیبا با درختان کهنسال و استخری در مرکز حیاط با یک ساختمان ویلایی دو طبقه که شاهکار معماری مدرن در دهه ۴۰ شمسی است. وارد منزل که می‌شوید، در و دیوار پر است از جوایز و یادمان‌های مختلف از کشورهای گوناگون. علی‌اکبر گلپایگانی تمام نشان‌های ممکن در دنیای هنر را دارد. فقط یک نمونه برای مثال کافی است تا بدانید نشان شوالیه هنر فرانسه دهه‌ها قبل از استاد شهرام ناظری یا استاد شجریان بر دیوار منزل استاد گلپایگانی بود. دکترای افتخاری از ایتالیا یا عضویت در فرهنگسرای هنر سلطنتی لندن نشان‌های کوچکی نیست و هیچ ایرانی دیگری همه آن‌ها را یکجا ندارد.

حال اضافه کنید برگزاری کنسرت در بیش از یک‌صد کشور طی بیش از نیم قرن که اگر از هر کدام یک یادگار داشته باشید، دیگر در منزل جایی برای راه رفتن نخواهید داشت!

اتاق کار اکبر گلپا
اتاق کار اکبر گلپا

میزبان دورهمی اساطیر

همین‌جا در بحث منزل بد نیست این نکته هم گفته شود که این خانه برای مدت بیش از ۴۰ سال پناهگاهی امن برای نام‌های بزرگ موسیقی، سینما، ادبیات و ورزش ایران بوده است.

اکبر گلپایگانی مورد احترام تمام اسطوره‌های ایران بود. همه به او به عنوان یک بزرگتر احترام می‌گذاشتند و هر اختلافی در منزل او به شکلی دوستانه حل می‌شد. استاد گلپا عادت داشت به بهانه‌های مختلف میهمانی بدهد و در این مهمانی‌ها کمترنامی بود که شرکت نمی‌کرد. هر آن‌کس از بزرگان ایرانی را که پیدا نمی‌کردید، در مهمانی‌های منزل گلپا نشسته بود. همه آن‌جا را خلوتی امن می‌دانستند و با خیال راحت خود خودشان بودند، فارغ از هر قید و غیر…

گلپا و ایرج
گلپا و ایرج

فقط برای این‌که بدانید چه طیف گسترده‌ای از اقشار مختلف جامعه در میان دوستان گلپا بودند از میان رفتگان چند نام را مثال می‌زنیم؛ از همایون بهزادی سرطلایی فوتبال تا ناصر ملک‌مطیعی و محمدعلی فردین، از علی تجویدی و جواد معروفی تا همایون خرم و نصرت‌الله وحدت… حتی ورزشکاران و هنرمندانی که خارج از ایران زندگی می‌کنند وقتی به وطن سر می‌زدند، محال بود سراغ استاد نروند و تصاویر حضور ایشان در منزل گلپا هست.

چرا گلپا یا شجریان تکرار نشد؟

شاید برای خیلی‌ها سوال باشد که چرا اساتیدی همچون گلپا یا شجریان شاگردی پس از خود به یادگار نگذاشتند! البته که این حرف درست نیست چرا که افراد بسیاری در عالم هنر به صورت مستقیم یا غیرمستقیم از محضر این بزرگ بزرگان تلمذ کرده‌اند. خود استاد شجریان در منزل خود گنجینه‌ای از ریل‌های قدیمی داشت. زمانی که هنوز در ایران حتی صفحه گرامافون هم نیامده بود، آثار بزرگانی همچون ظلی یا قمرالملوک وزیری روی این ریل‌ها ضبط می‌شد و امثال استاد شجریان با گوش کردن به آن‌ها از این بزرگان می‌آموختند.

محمدرضا شجریان و اکبر گلپایگانی
محمدرضا شجریان و اکبر گلپایگانی

استاد گلپا نیز این‌چنین بود. ایشان هم در چند مرحله از زندگی اقدام به پذیرش شاگرد کردند اما تربیتی که آن‌ها با آن بار آمده بودند، مورد پذیرش نسل جدید نبود و به همین دلیل هیچ‌کس به شیوه خودش شجریان یا گلپایگانی خواننده نشد. می‌دانید این شیوه چه بود؟

همایون در مسیر گلپا

اکبر گلپایگانی از ۱۵ سالگی نزد استاد نورعلی‌خان برومند رفت تا ردیف‌های آوازی را در محضر او بیاموزد. او در همین سال یعنی ۱۳۲۷ توانایی و استعدادش را در گروه کر مدرسه کشف کرده بود. از این زمان به مدت یک دهه اکبر گلپایگانی حتی در یک مهمانی هم نخواند چون استادش به او اجازه نمی‌داد. در تربیت قدیمی اساتید باوری وجود داشت که تا صدا پخته نشود، نباید از آن رونمایی شود. افراد تا به درجه استادی نمی‌رسیدند لب باز نمی‌کردند و زمان تشخیص این خواندن هم بر عهده استادشان بود.

مصاحبه‌ای معروف از استاد شجریان و همایون شجریان هست که مربوط به دهه ۷۰ شمسی است. در آن مصاحبه همایون حتی برای جواب دادن به سوالات عادی نیز به پدرش نگاه می‌کند و بعد اجازه او، حرف می‌زند. همان‌جا وقتی مجری از او می‌پرسد «تو سال‌هاست شاگرد آواز پدر هستی، تا کی قرار است فقط در گروه تنبک بزنی؟ کی می‌خوانی؟» جواب می‌دهد: «هر زمان استاد اجازه بدهند»

اگر می‌بینید همایون شجریان اینجا ایستاده مدیون همان تربیت قدیمی است. او تا به درجه استادی نرسید با هیچ رقم و قیمتی حاضر نشد آلبوم بدهد یا کنسرت بگذارد. جالب این‌که همایون در مسیر کار هم راهی رفت که گلپا رفته بود؛ موسیقی تلفیقی! اگر می‌بینید امثال شهرام ناظری، شجریان یا گلپا چنین جایگاهی در تاریخ هنر ایران دارند به دلیل همین است که بدون زحمت و یک‌شبه به این‌جا نرسیدند. بهترین سال‌های جوانی را به دنبال یادگیری رفتند و وسوسه شهرت و پول آن‌ها را از رسیدن به هدف باز نگه نداشت.

گل‌های گلپا!

وقتی در ۱۳۳۷ داوود پیرنیا برنامه گل‌ها را در رادیو پایه‌گذاری کرد، به دنبال نام‌های جوانی بود که متخصص موسیقی اصیل ایرانی باشند. کسانی که تمام ردیف‌ها و گوشه‌های آوازی را بدانند و در دنیای موسیقی چیزی نباشد که ندانند.

با اجازه نورعلی خان برومند که زمان را مناسب دید، گلپا به برنامه گل‌ها رفت و پس از آن برای ۲۰ سال خواننده ثابت این برنامه پرطرفدار بود. حتی زمانی که در دهه ۵۰ هوشنگ ابتهاج یا سایه مدیریت برنامه گل‌ها را بر عهده گرفت و راه را برای حضور امثال محمدرضا شجریان باز کرد، باز اکبر گلپایگانی جایگاه بی‌بدیل خود در آواز و این برنامه را حفظ کرد.

گنجینه‌ای که از این ۲۰ سال کار به جا مانده هنوز پشتوانه موسیقی اصیل ایرانی است. بسیاری از کارهای این چند دهه با وام گرفتن از همان کارها ساخته شده و این گنجینه آن‌قدر غنی است که تا ابد می‌تواند الهام‌بخش هنرمندان باشد.

تلفیق، میراث علی اکبرخان

بزرگترین خدمت گلپا به هنر ایران شجاعت او در تلفیق است. تا قبل از گلپا هر هنرمند تنها در یک شاخه موسیقی فعالیت می‌کرد. کسی که پاپ یا راک می‌خواند کاری به موسیقی سنتی نداشت و بزرگان موسیقی اصیل ایرانی نگاه خوبی به سایر عرصه‌ها و موسیقی عامه‌پسند یا جوان‌پسند نداشتند.

از نظر خوانندگان و بزرگان موسیقی کلاسیک، کسانی که پاپ یا موسیقی کوچه‌بازاری کار می‌کردند سواد کافی نداشتند و همین مرزبندی باعث می‌شد که بخشی از جامعه و قشر جوان شناختی از موسیقی سنتی ایرانی نداشته باشند. اکبر گلپایگانی این مرزها را از بین برد. او با درجه استادی در موسیقی سنتی تابوشکنی کرد و شجاعانه قدم به میدان پاپ گذاشت و ترانه‌هایی خواند که پرطرفدارترین آهنگ‌های تاریخ موسیقی ایران شدند. ترانه‌هایی که با تلفیق پاپ و موسیقی سنتی، از عمق سواد و هنر والای گلپا می‌آمد و جای خود را در سینما و رادیو و تلویزیون باز می‌کرد تا به این ترتیب به گوش عامه مردم برسد.

گلپا با ورود به عرصه جدید سطح سلیقه عمومی را بالا برد. او منتظر نماند تا مردم عادی و به‌خصوص جوانان به سراغ موسیقی سنتی بیایند تا سطح هنرشان بالا برود؛ خود وارد عرصه پاپ و مدیا شد و با کارهای فاخر و شاخص سطح سلیقه عمومی را بالا برد. آهنگ‌هایی که از او به یادگار مانده هنوز بعد از ۶۰ سال توسط خوانندگان دیگر بازخوانی می‌شوند.

روی باز و درب باز

یکی از بزرگترین ویژگی‌های گلپا مردم‌داری و روابط عمومی بالای او بود که باعث می‌شد هر جوان تازه‌واردی در کمتر از نیم ساعت پس از ملاقات با ایشان خیلی راحت با او گرم بگیرد و درد دل کند. در ابتدای برخورد با نامی به بزرگی و عظمت اکبر گلپایگانی، به طور طبیعی همه ساکت و آرام می‌نشستند اما گلپا کاری می‌کرد که انگار با او سال‌هاست رفیق صمیمی هستید. همین باعث می‌شد تا همه به او اعتماد کنند و گلپا با وجود جایگاه و خاطرات بزرگش، کاملا به‌روز و مدرن باشد.

گلپا و عارف
گلپا و عارف

اگر در فضای اینترنت بگردید تصاویری از ملاقات‌های فراوان خوانندگان نسل جوان در منزل این استاد بزرگ خواهید دید. شب فوت استاد، مصطفی راغب کنسرت داشت و با شنیدن این خبر موسیقی را قطع کرد و از حاضران خواست یک دقیقه به احترام او سکوت کنند. این خواننده جوان یکی از همان هزاران نفری است که با دیدن روی خوش استاد به منزل او رفت در محضر او خواند و درس گرفت. گلپا در برخورد با افراد هیچ منیت و غروری نداشت و خالصانه در طبقه اخلاص داشته‌هایش را به دیگران منتقل می‌کرد.

خط قرمز، هنر و وطن

یکی دیگر از ویژگی‌های اخلاقی گلپا دایره وسیع دوستان او بود که در آن از هر طیف و قشری از جامعه دیده می‌شد. او تنها یک بار به وسوسه سینما جواب داد و پس از آن دیگر در هیچ فیلمی بازی نکرد، همان‌طور که استاد شجریان تنها یک بار به علی حاتمی اجازه داد تا از صدایش در فیلم دلشدگان استفاده کند.

استاد گلپا هم تنها یک بار به سینما اجازه استفاده از خود را داد والبته که این نگاه کاملا حرفه‌ای هیچ ربطی به روابط شخصی او با سینماگران و هنرمندان سایر عرصه‌ها نداشت. او با همه صمیمی بود اما وقتی پای موسیقی و هنر وسط می‌آمد با هیچ‌کس تعارف نداشت.

درست مثل وطن، اکبر گلپا بعد از پیروزی انقلاب دچار محدودیت‌هایی شد که حتی روی زندگی شخصی او هم سایه انداخت. او دیگر نمی‌توانست کار کند و تا مدت‌ها شانسی برای خروج از کشور و برگزاری کنسرت هم نداشت. در سال‌هایی که خوانندگان معمولی کافه‌ها هم برای ادامه فعالیت هنری به خارج از ایران می‌رفتند، برای نام بزرگی چون گلپا در تمام دنیا «فرش قرمز» انداخته بودند اما او هرگز حاضر نشد کشورش را ترک کند. در پاسخ به تمام این درخواست‌ها می‌گفت «من درهمین خاک به دنیا آمده‌ام و همین مردم مرا گلپا کرده‌اند؛ تا نفس آخر میان مردم کشورم می‌مانم و همین‌جا می‌میرم»

کنسرت گلپا
کنسرت اکبر گلپایگانی

شهرت بخاطر شباهت!

در دهه ۷۰ تحولی در سطح جامعه شکل گرفت که دامنه آن به موسیقی هم رسید. خوانندگان پاپ اجازه فعالیت پیدا کردند و عرصه موسیقی از انحصار چند نام محدود در آواز ایرانی خارج شد. در این شرایط یک نفر با شباهت صدایش به گلپا آلبومی بیرون داد و رکوردهای فروش را شکست!

بهرام حصیری نامی شناخته‌شده برای مردم نبود اما وقتی آلبوم «جان عاشق» منتشر شد به یک‌باره از تمام خیابان‌ها صدای آشنا به گوش می‌رسید. هستند کسانی که هنوز هم بعد از سه دهه مصرانه معتقدند که آن صدا برای استاد گلپا بود و چون ایشان اجازه نداشت با نام خود فعالیت کند، با نام مستعار بهرام حصیری آلبوم داد! این مثال کافی است تا بدانید جایگاه اکبر گلپا در جامعه چه بود که فردی تنها با تشابه صدایش با او می‌توانست به این درجه از شهرت و اعتبار برسد!

روی برگی بنویس عشق…

وقتی بعد از دو دهه دوباره استاد گلپا مجوز فعالیت گرفت، آلبوم «برگ سبز» را تقدیم هنر ایران کرد. به فاصله چشم‌برهم زدنی این آلبوم در صدر فروش قرار گرفت و مردم آهنگ‌هایش را کلمه به کلمه زمزمه می‌کردند. آوازه‌خوان خسته دوباره بازگشته بود. خواننده جاودانه آهنگ «درویش» حالا با «موی سپید» برگ سبز خود را تحفه منزل ایرانیان کرده بود.

اکبر گلپایگانی
اکبر گلپایگانی

استاد گلپا در دهه ۸۰ پای صحبت چند مصاحبه تصویری و مکتوب نشست. یک ویژه‌نامه نیز در مجله موسیقی قرن ۲۱ از او منتشر شد و برنامه‌های زیادی داشت که متاسفانه هیچ کدام اجرایی نشد… در این مقطع و در شروع دهه ۹۰ بار دیگر او امکان رفتن از ایران و ادامه کار هنری داشت و البته که تصمیمش همانی بود که قبلا گرفته بود؛ ماندن در خانه کنار مردم، حتی به شرط نخواندن…

ناصر و اکبر، دوقلوهای همسان

در دایره وسیع دوستان اکبر گلپایگانی یک نفر شباهتی غریب به خود او داشت؛ آن‌ها هر دو اسطوره هنر ایران بودند، هر دو اولین نفر که کاری را از خود در تاریخ به یادگار گذاشتند، هر دو عاشق ادبیات که هزاران بیت شعر از حفظ داشتند، هر دو به شدت مردم‌دار و هردو در دهه ۶۰ و هنگامه جنگ تحمیلی برای رفتن به جبهه ثبت نام کردند.

ناصر ملک مطیعی ۳ سال بزرگتر از گلپا بود. تقریبا بچه‌محل و اولین سوپراستار تاریخ سینمای ایران که این حرفه را به آیندگان بعد از خود هدیه داد. گلپا هم موسیقی تلفیقی را از خود به جا گذاشت که ما امروز شانس داشتن امثال علیرضا قربانی یا همایون شجریان را داریم که در این عرصه کار می‌کنند.

ملک مطیعی و گلپا دوستان مشترک زیادی داشتند اما شاید بزرگترین وجه اشتراک آن‌ها علاقه بیش از حد به ورزش بود. در میان مراودات روزمره این دو نام بزرگ هنر ایران ترازو به نفع ورزشی‌ها می‌چربید. علاقه آن‌ها به کشتی هر دو را به سرتاسر جهان می‌کشاند تا از نزدیک رقابت قهرمانان کشورمان را ببینند و آن‌ها را تشویق کنند.

اکبر گلپا و ناصر ملک‌مطیعی در سال‌های اوج شهرت بارها به ورزشگاه رفتند و تیم ملی فوتبال را تشویق کردند و البته که هر دو کارت عضویت در کانون پیشکسوتان ورزش ایران را داشتند.

تنبیه به‌خاطر گل‌زنی!

شاید خیلی‌ها ندانند که اکبر گلپا می‌توانست امروز به عنوان یکی از پیشکسوتان تیم ملی فوتبال ایران شناخته شود. درست مثل ناصر ملک‌مطیعی، گلپا هم در نوجوانی فوتبال بازی می‌کرد. یک بازیکن تکنیکی و تند و تیز در کناره‌های زمین که امروز به آن وینگر می‌گویند. او سابقه فوتبال باشگاهی هم داشت و بازیکن تهران جوان و تیم منتخب تهران بود که در سال‌های دهه ۳۰ اسکلت اولیه تیم ملی را تشکیل می‌دادند.

یک روز گلپا با یک ضربه قیچی‌برگردان -که آن روزها حتی نامی هم برایش نداشتند- دروازه تیم حریف را باز کرد و استاد حسین فکری همان لحظه او را از زمین بیرون کشید؛ با این استدلال که نباید با این حرکت رقیب را تحقیر کنی!

اکبر گلپا در جوانی
اکبر گلپا در جوانی

نسل امروز از خاطرات پرویز دهداری و بازی با نپال در مقدماتی جام ملت‌های ۱۹۸۸ و بیرون کشیدن مرتضی کرمانی‌مقدم می‌شنوند. زمانی که او به حریف لایی انداخت و دهداری شاگردش را همان‌جا بیرون کشید و به او گفت «اعضای خانواده این بازیکن درون ورزشگاه هستند، به چه حقی مقابل چشم آن‌ها او را تحقیر می‌کنی؟»! و خیلی‌ها نمی‌دانند که همین اتفاق دهه‌ها قبل برای گلپا افتاده بود. البته که امروز به کسانی که با قیچی دروازه حریف را باز می‌کنند جایزه گل برتر سال می‌دهند اما در آن زمان ملخک‌زدن نشانه تحقیر حریف بود!

عزای ورزش در عروسی هنر!

اکبر گلپا با عضویت در تیم تهران جوان و بازی در لیگ باشگاه‌های تهران می‌توانست در دهه ۳۰ ملی‌پوش شود. بسیاری از دوستان و همبازیان او امروز بزرگان تاریخ فوتبال ایران هستند و به شهادت همان‌ها استعداد گلپا اگر بیشتر نبود، کمتر هم نبود. اما همین تنبیه در کنار پیشرفت او در موسیقی و منع استادش -که تمرین و مسابقه ورزشی در سطح حرفه‌ای را در منافات با کار سنگین و تمرینات طاقت‌فرسای موسیقی می‌دانست- او را وادار کرد دست به انتخاب بزند.

جالب این‌که همین اتفاق برای ناصر ملک‌مطیعی هم افتاد. او که در سطح بالا کشتی می‌گرفت وقتی ستاره سینما شد مجبور بود یکی را انتخاب کند. هم زمان کافی برای هر دو را نداشت هم این‌که آسیب‌های ورزشی روی صورت و بدن او با کار در سینما منافات داشت. شاید امروز ورزش ایران افسوس بخورد که امثال گلپا یا ملک‌مطیعی را از دست داده اما هنر ایران به به‌دست‌آوردن آن‌ها افتخار می‌کند.

مخزن الاسرار ورزش

روزی بهرام افشارزاده که آن زمان در کمیته المپیک مسئولیت داشت، کارت عضویت در کانون پیشکسوتان ورزش ایران را به منزل استاد گلپا برد. این کارت و عکس اهدای آن لوح همیشه جایی با ارزش در منزل گلپا داشت. او هر زمان در مورد خاطرات ورزشی‌اش حرف می‌زد، چشمانش می‌درخشید. اکبر گلپا تا روز آخر عمر جزئی‌ترین مسائل مربوط به ورزش و فوتبال و کشتی را دنبال می‌کرد و از بسیاری تحلیل‌گران و کارشناسان ورزشی در این زمینه خبره‌تر بود. او شانس این را داشت که در خلوت خانه‌اش پای صحبت دوستانه بزرگان ورزش ایران بنشیند و خیلی حرف‌های ناگفته که هرگز در محافل رسمی یا عمومی زده نمی‌شود، مابین دیوارهای منزل او به یادگار بماند. سینه گلپا مخزن اسرار ورزش ایران بود.

داستان پازولینی

در تمام این سال‌ها و با توجه به جایگاه بزرگ استاد گلپا در هنر ایران، اخبار و شایعات زیادی پیرامون ایشان منتشر شده که به طور طبیعی مثل سایر نام‌های بزرگ بسیاری از آن‌ها دروغ است و جایی در حقیقت ندارد.

استاد گلپا تنها استاد در عرصه موسیقی اصیل ایرانی بود که برای مردمان سایر فرهنگ‌ها و کشورها نیز شناخته شده بود. در دهه‌های ۷۰، ۸۰ و ۹۰ شمسی استاد شجریان و استاد ناظری تا حدودی توانستند مسیری را که گلپا آغاز کرده بود ادامه دهند اما باز مخاطب آن‌ها بیشتر ایرانیان مقیم خارج از کشور بودند تا خارجی‌ها اما گلپا به اعتبار جشنواره‌های معتبری چون «گرمی» نامی جهانی بود که افراد شرق و غرب دنیا بدون دانستن زبان فارسی یا فهمیدن محتوای کلام او، تنها به واسطه موسیقی مخاطب کارهایش بودند.

استفاده از صدای گلپا در سینمای جهان یک بار کانون تولید حاشیه و شایعه شد. ماجرای پازولینی فیلم‌ساز نامدار ایتالیایی -که خود از بزرگان تاریخ سینمای دنیاست- که در یکی از فیلم‌هایش از صدا و موسیقی گلپا استفاده کرد یکی از همین موارد است.

شیاطین سرخ اولدترافورد دور گلپا

اگر فکر می‌کنید تنها هنردوستان مخاطب موسیقی استاد گلپا بودند و تنها اهالی موسیقی و هنر از جایگاه او درکی داشتند، سخت در اشتباهید.

عکسی در سال‌های اخیر بارها منتشر و دست به دست شده که ستارگان منچستر یونایتد را در کنار استاد گلپا نشان می‌دهد. گری نویل، پل اسکولز و ریو فردیناند در کنار مدیران اولدترافورد وقتی به‌واسطه یکی از شاگردان استاد از جایگاه بی‌بدیل او در آواز مطلع و ضمنا متوجه می‌شوند که او بسیار ورزشی و در جوانی فوتبالیست بوده، با اشتیاق به کنسرت ایشان در انگلستان رفتند و این عکس‌ها یادگار همان ملاقات است. اتفاقی که برای هیچ‌کدام دیگر از بزرگان هنر ایران تکرار نشد.

در همین ارتباط: عکس| پشت پرده عکس یادگاری اکبر گلپایگانی با ستاره‌های منچستریونایتد

زندگی سالم با ورزش

استاد گلپا سوای بیماری آخر که منجر به فوت ایشان شد، در تمام عمر در کمال صحت و سلامت زندگی کرد. او همیشه خودش به دیگران راز این سلامتی را می‌گفت که خیلی خلاصه در یک کلمه بود: ورزش.

خانه گلپا در نیاوران
حیاط خانه اکبر گلپا در نیاوران

گلپا از جوانی برای تمرینات آوازی به کوه می‌رفت و این عادت کوهنوردی تا پایان عمر با او ماند. بدون استثنا هر هفته و بدون وقفه، حتی مواردی به تنهایی اما کوهنوردی عادتی بود که هرگز ترک نمی‌شد. او به پیاده‌روی و دویدن هم عادت داشت. سالم زندگی می‌کرد و بدون استفاده از هیچ تجویز پزشکی تنها با اتکا به ورزش سلامتی خود را حفظ کرد. و البته که با گذر زمان نمی‌توان جنگید؛ کهولت سن اتفاقی است که هر انسانی را از پا در می‌آورد اما او حتی در بستر بیماری هم از تعقیب اتفاقات ورزشی دست برنمی‌داشت.

حریم بزرگان

استاد گلپا در تمام این دهه‌ها با وجود ماندن در کشور و کار نکردن دغدغه‌هایش را داشت و هرجا دستش می‌رسید کمک می‌کرد. او هم انسان بود و مثل هر انسان دیگری گلایه و درد دل داشت.

وقتی داریم از فردی به بزرگی گلپا صحبت می‌کنیم، مشخص است که او از افراد همتراز خود دل‌خور است. معلوم است که کسی مثل گلپا نمی‌آید از یک آدم عادی گلایه کند! بدون قضاوت و با توجه به این‌که آدم‌های بزرگ موردگلایه ایشان، برخی حالا دیگر دستشان از دنیا کوتاه است، این پرونده کامل نمی‌شد مگر این‌که به این موضوع هم اشاره کنیم.

کسانی که علم موسیقی اصیل ایرانی را از گلپا گرفتند و در حد توان و بضاعت خود برای زنده نگه داشتن این هنر کوشیدند اما شاید آن‌طور که استاد می‌خواست و انتظار داشت، احترام او را حفظ نکردند. استاد گلپا مثل بسیاری بزرگان سینما اعتقاد داشت که در حوادث پس از پیروزی انقلاب، افراد خانواده هنر نقش بیشتری در خانه‌نشینی آن‌ها داشتند تا اهالی سیاست. به خصوص که در موسیقی اصیل ایرانی هرگز امکان فعالیت مسدود نشد و غیبت نامی به بزرگی گلپا، میدان را در اختیار استعدادهای دیگری گذاشت. شاید خود آن‌ها هم در سال‌های پختگی ترجیح می‌دادند که استاد در میدان باشد و بیشتر از او بیاموزند. اگر او بود، متر و معیار این رقابت بالاتر می‌رفت و گنجینه موسیقی ایران امروز پربارتر بود.

اما هرچه بود گذشت و حالا این اتفاقات به تاریخ پیوسته تا عبرتی باشد برای آیندگان و امیدوار باشیم که دیگر خود به دست خود فرهنگ کشورمان را از خدمات اساتید محروم نکنیم…

منبع

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا
https://akhbartimes.ir/sitemap_index.xml